شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۲

کسی می دونه چطور ميشه اين سيستم نظر خواهی رو درستش کرد؟
اصلا تعدادنظرات رو نشون نمی ده.
من دست کاريش نکردم فقط خود بلاگر برداشته فرمت اينجا رو عوض کرده نظر خواهی من رو هم از کار انداخته.

دوشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۲

من يه عمو دارم كه قبلا درباره اش براتون نوشته بودم

تو شمال زندگي ميكنه عاشق كتاب و مجله است و اگه يه بار پاي صحبتش بشينين ميبينين كه ظرف ده دقيقه دويست بار ميگه دمكراسي مخصوص ملتيه كه معني دمكراسي رو بدونن.

اگه حرف عموي من درست باشه ما نبايد انتظار داشته باشيم كه تو ايران به اين زودي دمكراسي برقرار بشه. اين حرف من بي احترامي به دانشجوياي محترمي نيست كه معني اين كلمه رو فهميدند و ريختن تو خيابون اعتراض كردن و ميكنند و زخمي ميشن و فردا يا پس فردا من اونچه رو كه در مورد اينها ديدم همينجا براتون مينويسم.

مخاطب اين حرف من همون آقاي حافظ است كه به نام سامان و يا اسمهاي ديگه مياد اينجا كلي پيام ميذاره يا افراد ديگه اي كه فكر ميكنن مطالب اين وبلاگ سكسيه و حق دارن بيان اينجا براي اينكه فساد رو ريشه كن كننن هر فحشي دلشون خواست بدن.

اين آقايون دارن با دمكراسي تو اين مملكت حال ميكنن. اينها آزادند هر كسي كه حرف از آزادي نوع ديگر زد با چاقو تيكه پاره كنن فحش خوار مادر بدن يا با زنجير بزننش. اگر تونستن دستگيرش كنن ببرنش زندان و خودتون ميدونين چه بلايي سرش بيارن. هيچ كس هم نميتونه بهشون بگه بالاي چشمتون ابروست.

اگه هم دستشون بهش نرسيد بيان توي وبلاگها هر چي فحش دلشون ميخواد براش بنويسن. اينجا تو شهرك مجازي اينترنتي تاوقتي دست اين آقايون به ما نرسيده واقعا آزادي حكمفرماست.

من بعضي وقتها فكر ميكنم چه جوري ميشه به اين آقايون درس دمكراسي رو داد؟ اون يادداشت ديروز رو هم براي همين نوشتم، گفتم شايد تو نظر خواهي وبلاگها يه خورد فحش بدن عقدها كه فروكش كرد، به اين نتيجه برسن كه همه حق اظهار نظر دارن. اما تو دنياي واقعي با اين افراد چكار ميشه كرد؟

راست راستي شما فكر نميكنين دمكراسي براي اين مملكت يه كم زود باشه؟
اي واي ديدين چي شد؟

من دو سه هفته بود كه سراغ اينترنت نميامدم يا به خيلي از وبلاگها سر نميزدم الان ديدم كه باباي نوشي فوت شدند.

راستش روم نشد كه تو نظر خواهي خودش براش تسليت بفرستم. اومدم اينجا بهش بگم

نوشي جون تسليت ميگم.

خدا شما و جوجه هات رو سالم نگه داره

یکشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۲

٭ سلام
من يک ماه پيش اينجا يه مطلبی نوشتم که تا آخر تير ماه وقت نمی کنم اين وبلاگ رو به روز کنم بعد هم فکر کردم پابليش شد رفت پی کارش اما الان که اومدم به وبلاگ خودم سر زدم ديدم که اصلا از اون نوشته خبری نيست. به هر حال ببخشيد من قرار بود که بدون خبر اين وبلاگ را موقت تعطيل نکنم.
بعدش اينکه می خواستم فقط يه موضوع رو در مورد نظر خواهی بگم و برم.
چندماه پيش تو انقلاب قدم می زدم يه آقايي که فکر ميکنم ديونه بود﴿ شايد هم نبود﴾ بلند داد ميزد آهای کره خر. بعد هر کی برميگشت که بهش نگاه کنه غش غش می خنديد.
دليل اصلی اينکه مردم بهش نگاه ميکردند اين بود که ببينن اين ديونه کيه، نه اينکه راست راستی خدای نکرده مردم کره خر باشند. من يه مدت خيلي زياد به اين رفتار اون ديونه فکر کردم. به اين نتيجه رسيدم که اون آقا، آزاده اونجا بايسته داد بزنه و بگه آهای کره خر. مردم هم آزادند که برگردند نگاهش کنن يا نگاه نکنن، يا زير لبی بهش فحش بدن يا ندن، يا برند به پليس بگن که تو ميدان انقلاب يه ديونه پيدا شده بياين بگيرينش يا نگن، يا بيان اينجا بنويسن اون ديونه بود يا بگن ديونه نبود، کلی هم عاقل بود.
آزادی همينه ديگه.