کسي ميتونه به من بگه فرق آي پود با پاکت سينما چيه؟
با پاکت سينما شما ميتونين موسيقي گوش کنين (با اي پود هم ميتونين) پاکت سينما چهل گيگ هارد داره ( اي پود در دو نوع مختلف بيست گيگ و چهل گيگ ارائه شده که قيمت بيست گيگش هم از پاکت سينما گرونتره) با پاکت سينما ميشه فيلم با کيفيت دي وي دي يا وي سي دي رو حمل کرد و با تلويزيون تماشا کرد و ميشه باهاش عکس حمل کرد ميشه کارت اس اف رو از دوربينتون منتقل کرد و نقش پاکت ديسک رو براتون بازي کنه ميتونه عکس نشونتون بده و حتي ميتونين يه اديت کوچولو روي عکس بکنين و همزمان ام پي تري گوش کنين. در حالي که با آي پود هيچکدوم از اين کارا رو نميتونين بکنين به جز ام پي تري گوش دادن. قيمت پاکت سينما هم خيلي ارزونتر از آي پوده.
کسي ميدونه عيب اين پاکت سينما چيه که اينطور تب آي پود همه رو گرفته؟
دوشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۳
الان مدتيه که يه سري روزنامه هاي جنجالي دارن مرتب به ماموران قضايي الغا ميکنند که بايد اين دو نفري که سي تا بچه رو کشتند رو بسوزونين. حتي روزنامه ايران برداشته يه حکم از يکي از آيت الله ها هم چاپ کرده که ميتوان لواط کار را سوزاند.
البته اميدوارم ماموران قضايي عاقلتر از اين حرفها باشن که بخوان اين دو نفر رو زنده زنده آتيش بزنن. اما بدبختي اينجاست که نويسنده هاي روزنامه هاي ما که خودشون فرهنگي محسوب ميشن و بايد عاقلانه تر از همه فکر کنن اينطور دستوراي ابلهانه ميدن. هيچ خودشون فکر کردن فرق کسي که اينطوري فکر ميکنه و در چهار چوب قانون کارش رو انجام ميده با کسي که اينطوري فکر ميکنه و در خارج از چهار چوب قانون کارش رو انجام ميده چيه؟
البته اميدوارم ماموران قضايي عاقلتر از اين حرفها باشن که بخوان اين دو نفر رو زنده زنده آتيش بزنن. اما بدبختي اينجاست که نويسنده هاي روزنامه هاي ما که خودشون فرهنگي محسوب ميشن و بايد عاقلانه تر از همه فکر کنن اينطور دستوراي ابلهانه ميدن. هيچ خودشون فکر کردن فرق کسي که اينطوري فکر ميکنه و در چهار چوب قانون کارش رو انجام ميده با کسي که اينطوري فکر ميکنه و در خارج از چهار چوب قانون کارش رو انجام ميده چيه؟
یکشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۳
اين يادداشت مامان نيلو منو برده به فکر
يعني اين خارجيها بلد نيستند از يک وسيله استفاده دوم بکنند؟
تا حالا نشده براي گردو شکستن از ته ليون استفاده کنن؟
يا از ته خودکار براي خواروندن گوششون؟
يا مثلا از کفششون براي اينکه يه ميخ به ديوار بکوبن؟
اينها چه جوري اينقدر پيشرفت کردن؟
يعني اين خارجيها بلد نيستند از يک وسيله استفاده دوم بکنند؟
تا حالا نشده براي گردو شکستن از ته ليون استفاده کنن؟
يا از ته خودکار براي خواروندن گوششون؟
يا مثلا از کفششون براي اينکه يه ميخ به ديوار بکوبن؟
اينها چه جوري اينقدر پيشرفت کردن؟
شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۳
ديروز تلويزيون ايران فيلم يک ذهن زيبا رو نشون داد. اگه نديدن زياد چيزي رو از دست ندادين. چون حداقل بيست و پنج دقيقه اش رو سانسور کردن. اما تو اين فيلم يه شخصيت داشت که اين آقا بيمار شيزوفرني بود. تو ذهنش سه تا آدم رو ميديد که اصلا وجود نداشتن. جالب اينجاست که اينقدر اينها رو عادي نشون ميداد که اولش همه ما فکر کرديم اين آدمها واقعي هستن. بعد از تماشاي فيلم تو حيرت ميري که واقعيت کدومه دروغ چيه؟ يعني ممکنه که همين آدمهاي دور و بر ما واقعي نباشن. فقط يه سري آدم باشن که تو ذهن ما ساخته شدن. البته وقتي موضوع رو به محبوبه گفتم جوري مسخره ام کرد که ديگه حرفش رو نزدم. تازه بهم اطمينان داد که من سالم هستم وهيچ کسي نيست که واقعي نباشه و من فکر کنم هست.
بعد پيش خودم فکر کردم حالا که ذهن من بلد نيست از اين چيزها بسازه چرا خودم نسازم. اول برداشتم يه دوست پسر خوش تيپ براي خودم ساختم. همچين هر کار کردم از روي دست خدا کپي نکنم نشد. سر آخر شد شبيه براد پيت. خيلي هم هيز بود. تقريبا اصلا جرات نکردم باهاش يه دقيقه تنها بمونم. خواستم شکلش رو عوض کنم يهو شد جرج کلوني. بعد هم تام کروز. جالب اينجا بود که هيچ کدوم از اين سه تا زياد اهل حرف زدن نبودن. فقط يه جوري بودن که من جرات نکردم باهاشون تنها بمونم.
اين شخصيتها رو ول کردم يه شخصيت زن درست کردم. از خودم يه خورده بزرگتر همچين مثلا هم سن خورشيد خانم. ولي از خودم خوشگل تر نبود. ترسيدم اين يارو براد پيت يا تام کروز سرو کله اش پيدا بشه و اون رو ببينه و حواسش به کل پرت بشه. با اين يکي کلي صحبت کرديم. يه سري صحبتهاش رو نميشه اينجا نوشت. همچين از اين صحبتهاي خصوصي بود. خيلي هم زن مودبي بود ولي نميدونم چرا وسط صحبتهاش يهو کلمه رکيک به کار ميبرد. از اين تيپ آدمها بود که زياد برايش مهم نبود از چه کلمه اي استفاده ميکنه.
بعد چون من خيلي از حيون ميترسم و از طرفي به اينهايي که حيون نگهداري ميکنن حسوديم ميشه. يه سگ کوچولو درست کردم از اين سگهاي پشمالو که در نظر اول نميشه سرو ته اشون رو تشخيص داد. باهاش منطقي صحبت کردم زياد عو عو نکنه مامانم عصباني بشه مياندازدش بيرون. عاقل بود و قبل کرد. هر از گاهي به براد پيت چپ چپ نگاه ميکرد اما بهش حمله نکرد با اون خانم هم که من يادم رفت اسمش رو بپرسم رفيق شد. حيت وقتي اون خانم و براد پيت از جلوي چشمم ميرفتن بيرون اين يکي ازجاش تکون نميخورد. تموم ديروز همينطور ساکت نشست يه گوشه و به من نگاه ميکرد و هر وقت ميخواستم باهاش بازي ميکردم.
دلم براش سوخت. همين الان هم با اينکه تازه از سر کار اومدم و خسته هستم، ميخوام براي اولين بار ببرمش بيرون تو محوطه اکباتان يه کم بگرديم.
فکر ميکنم عاشق محوطه اکباتان بشه.
بعد پيش خودم فکر کردم حالا که ذهن من بلد نيست از اين چيزها بسازه چرا خودم نسازم. اول برداشتم يه دوست پسر خوش تيپ براي خودم ساختم. همچين هر کار کردم از روي دست خدا کپي نکنم نشد. سر آخر شد شبيه براد پيت. خيلي هم هيز بود. تقريبا اصلا جرات نکردم باهاش يه دقيقه تنها بمونم. خواستم شکلش رو عوض کنم يهو شد جرج کلوني. بعد هم تام کروز. جالب اينجا بود که هيچ کدوم از اين سه تا زياد اهل حرف زدن نبودن. فقط يه جوري بودن که من جرات نکردم باهاشون تنها بمونم.
اين شخصيتها رو ول کردم يه شخصيت زن درست کردم. از خودم يه خورده بزرگتر همچين مثلا هم سن خورشيد خانم. ولي از خودم خوشگل تر نبود. ترسيدم اين يارو براد پيت يا تام کروز سرو کله اش پيدا بشه و اون رو ببينه و حواسش به کل پرت بشه. با اين يکي کلي صحبت کرديم. يه سري صحبتهاش رو نميشه اينجا نوشت. همچين از اين صحبتهاي خصوصي بود. خيلي هم زن مودبي بود ولي نميدونم چرا وسط صحبتهاش يهو کلمه رکيک به کار ميبرد. از اين تيپ آدمها بود که زياد برايش مهم نبود از چه کلمه اي استفاده ميکنه.
بعد چون من خيلي از حيون ميترسم و از طرفي به اينهايي که حيون نگهداري ميکنن حسوديم ميشه. يه سگ کوچولو درست کردم از اين سگهاي پشمالو که در نظر اول نميشه سرو ته اشون رو تشخيص داد. باهاش منطقي صحبت کردم زياد عو عو نکنه مامانم عصباني بشه مياندازدش بيرون. عاقل بود و قبل کرد. هر از گاهي به براد پيت چپ چپ نگاه ميکرد اما بهش حمله نکرد با اون خانم هم که من يادم رفت اسمش رو بپرسم رفيق شد. حيت وقتي اون خانم و براد پيت از جلوي چشمم ميرفتن بيرون اين يکي ازجاش تکون نميخورد. تموم ديروز همينطور ساکت نشست يه گوشه و به من نگاه ميکرد و هر وقت ميخواستم باهاش بازي ميکردم.
دلم براش سوخت. همين الان هم با اينکه تازه از سر کار اومدم و خسته هستم، ميخوام براي اولين بار ببرمش بيرون تو محوطه اکباتان يه کم بگرديم.
فکر ميکنم عاشق محوطه اکباتان بشه.
اشتراک در:
پستها (Atom)